loading...
مرجع رمان
مناسبت ها

تبلیغات

توجه
admin بازدید : 324 یکشنبه 29 تیر 1393 نظرات (3)

دن کیشوت پهلوانی خیالی و مردی ابله نظیر پهلوانان بی‌دست‌وپا و دغل‌کار است که در فارسی عامیانه به آن پهلوان پنبه می‌گویند.
این مرد که خود را مبارزی دلیر و شکست‌ناپذیر می‌پنداشته، با خادم خود که همیشه حامل سلاح او بوده، به مسافرت می‌پرداخته‌است و در این سفر اعمال مجنونانه‌ای از وی سر می‌زند. داستان زندگی وی جنبهٔ عبرت‌آموزی برای دیگران دارد.برای دانلود این کتاب به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

admin بازدید : 123 شنبه 28 تیر 1393 نظرات (0)

نام رمان : زوال اطلسی ها

 نویسنده : یاسمین.م کاربر انجمن نودهشتیا

 تعداد صفحات : ۴۹۹

 خلاصه داستان :


گلاره دختر تنها و افسرده ای است… گذشته ی تاریک و بدی دارد. آنقدر سیاه و زشت که سعی دارد فراموشش کند.
بلاخره و همان طور که می خواهد یک اتفاق، زندگیش را عوض می کند و باعث می شود فرشته ی نجات و مرد زندگیش را پیدا کند …
مردی که تنهاست، حتی از گلاره هم تنها تر … اما با تمام تنهایی هایش ، می شود نقطه ی شروعِ جاده ی زیبا و سرسبزی در کویر زندگیِ گلاره.
همه چیز خوب نمی ماند و اتفاقاتی برایش می افتد. اتفاقاتی که گلاره را تا سر حد مرگ می ترساند…
ترسِ از دست دادن دوباره ی همه چیزش…
ترس از تکرارِ مکررات…!
برای نجات دادن زندگیش تنها یک کار می کند؛
اشتبـــــاه!

دانلود در ادامه مطلب

admin بازدید : 109 جمعه 27 تیر 1393 نظرات (0)

نام رمان : بانوی قصه

 نویسنده : beste کاربر انجمن نودهشتیا

 تعداد صفحات : ۵۲۹

 خلاصه داستان :


فریادش تمام اتاق رو گرفت. صداش پیچید و پیچید و پیچید و مثل یه سیلی محکم خورد به گونه ام.
متعجب نگاهش کردم، ناباور. خون توی رگ هام منجمد شده بود. فریادش همراه شد با پرت شدن گلدان بلوری که تکه تکه شد و هر تکه اش با صدا به گوشه ای افتاد. صورتش قرمز بود.
ـ تو … تو چی کار کردی؟ خیانت؟! خیانت به من؟! من چه اشتباهی مرتکب شده بودم؟
سرش رو خم کرد. مرد عصبانی رو به روی من حالا سرش رو خم کرده بود و سعی داشت اشکی که داشت از چشماش می ریخت رو پس بزنه.
ـ جز عاشقت بودن، جز پرستیدنت؟
این جمله رو گفت و به سمتم حمله کرد.

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید

admin بازدید : 26 جمعه 27 تیر 1393 نظرات (0)

نام رمان : عروسک جون

 نویسنده : لیلین کاربر انجمن نودهشتیا

 تعداد صفحات : ۳۳۰

 خلاصه داستان :
می دونی عروسک جون وقتی دنیات به کوچیکی شهری شه که توش نگاهها همه آشنان اما قلبا نا آشنان …
وقتی رویاهات به طرز خنده آوری تو یه حجم سفید پیچیده و میون یه جمع سیاهپوش که چشم دیدنت رو ندارن به خاک سپرده می شه …
وقتی آخرش می فهمی همون رویاها فقط یه مشت کابوس بودن…
اونجاست که حس میکنی دیگه چیزی برای از دست دادن نداری و به آخر خط رسیدی اما…
من میخوام رو پاهام بمونم. فقط به خاطر تو عروسک جون …

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید!

admin بازدید : 122 جمعه 27 تیر 1393 نظرات (0)

نام رمان : اینجا زنی عاشقانه میبارد

نویسنده : فاطمه حیدری کاربر انجمن نودهشتیا

تعداد صفحات : ۲۳۷

خلاصه داستان :


نگاه در چشمان بیمارش میدوزم! بغض را قورت میدهم …
اما …
نه نمیشود.. همیشه باریدن یعنی زن ، زن یعنی همیشه باریدن!
اینجا هوا ابریست ، آنجا را نمیدانم! اینجا نفس تنگ است ، آنجا را نمیدانم! اینجا دنیایم اندازه آغوشیست که یکبار هم لمسشان نکرده …
اینجا… نجیبانه دور میشوم ، نانجیبانه قلبم پا میکوبد!
اینجا زنی عاشقانه میبارد …
اشتباه نکن… همه جا زنان میبارند … گاهی عاشقانه ، گاهی عارفانه ، گاهی …
گاهی زنان تنها میبارند ، بی هیچ بهانه …

برای دانلود به ادامه مطلب مراجعه کنید!

صفحات دیگر

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    شما چه کتابی مطالعه میکنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 81
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 38
  • آی پی دیروز : 49
  • بازدید امروز : 125
  • باردید دیروز : 125
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 424
  • بازدید ماه : 775
  • بازدید سال : 3,287
  • بازدید کلی : 69,401
  • کدهای اختصاصی
    برنامه های مورد نیاز