نام رمان : ازدواج به سبک اجباری
خلاصه : دختری از دنیای آزادی، بدون هیچ پایبندی به اصول و احکام دینی، بی قید و بند از هرگونه قانون، در خانواده ای که شاید خدا رو از زندگیشون عملاً و علناً حذف کردن…
پسری با دنیایی کاملا متفاوت، پایبند به تمام واجبات و احکام دین و شرع، زندگی ای که فقط و فقط با قانون و برنامه ریزی پیش می رود، در خانواده ای که شاید علناً خدا در زنگیشون زیاد حضور داشته باشه ولی عملاً همش ریا و تظاهر باشه…
قسمتی از رمان : موهاش روی صورتش ریخته بود و فوق العاده جذاب شده بود…موهاش مشکی و لختش باعث می شد آدم هوس کنه دستشو توشون فرو ببره و نوازششون کنه…حدود ۵ دقه منتظر شدم از خواب بیدار بشه ولی انگار نه انگار دلمم نمیومد بیدارش کنم…بالاخره دلم بر عقلم پیروز شد دستمو خیلی نرم و آروم از دستش در آوردم و فرو کردم توی موهاش و نوازششون کردم خیلی با حال بود…یه دفه سرشو بلند کرد و دست منم لیز خورد اومد روی لباش…وای قلبم چرا بندری می زنه؟
عین منگلا داشتم نیگاش می کردم که یه دفه دستمو بوسید و توی دستاش گرفت و با صدای بمی گفت:
سلام خانومی…بهتری؟
دانلود در ادامه مطلب